سلام

 

با سلامی دوباره بعد از مدتی طولانی

دوست عزیزی نظر داده بودند ...

از طرفی از حرفشون ناراحتم از طرفی هم ازشون ممنونم که باعث شدن بعد از مدتی بهانه ای برای نوشتن داشته باشم!

 البته این آقا مثل اینکه دلشون خیلی پر بود  گفته بودند که: دزدی کار درستی نیست...

بله صد البته که کار درستی نیست اما من هیچوقت قصد این کار رو نداشتم و ندارم

اگر دقت کرده باشید من سعی می کنم منبع ها رو تا جایی که ممکنه بنویسم و خوب خودتون دوستای وبلاگ نویس می دونید که توی دنیای اینترنت دیگه تبادل اطلاعات امری عادی شده بابا من بی سواد که این همه اطلاعات رو از بدو تولد نداشتم که! باید از جایی بخونم یا یاد بگیرم؟!!!

چقدر خوب بود به جای انتقاد از دیگران و توهین به اونها کمی رو خودمون کار می کردیم و اینقدر راحت با آبروی کسی بازی نمی کردیم

واقعا متاسفم

 

جادوی سکوت

 

من سکوت خویش را گم کرده ام!

لاجرم در این هیاهو گم شدم

من که خود افسانه می پرداختم ؛

عاقبت افسانه ی مردم شدم!

ای سکوت ای مادر فریادها

ساز جانم از تو پر آوازه بود

تا در آغوش تو راهی داشتم

چون شراب کهنه شعرم تازه بود

در پناهت برگ و بار من شکفت تو مرا بردی به شهر یادها

من ندیدم خوش تر از جادوی تو

ای سکوت ای مادر فریادها!

گم شدم در این هیاهو گم شدم

تو کجای تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می داشتم

زندگی پر بود از فریاد من!

 

                    « فریدون مشیری»